آیه مباهله و اهل بیت علیهم السلام در قرآن کریم-فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْ
- نویسنده : نسیم سحر
- بازدید : 1976 مشاهده
- دسته بندی : حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم , امام علی علیهم السلام , قرآن , قرآن و اهل بیت ,

آیه مباهله و اهل بیت علیهم السلام در قرآن کریم
فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (سوره آل عمران-آیه 61)
فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (سوره آل عمران-آیه 61)
طاهرین از خلق خود را از دیگران متمایز ساخته و رسول خود را دستور مى دهد که با عترتش به درگاه خدا ابتهال نموده ، با نصارا مباهله کند و فرموده : (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ))، علماى حاضر گفتند منظور از کلمه (انفسنا) خود آن جناب است ، فرمود، اشتباه کرده اید، منظورش على بن ابیطالب سلام اللّه علیها است ، یکى از ادله این معنا کلام رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است که درباره قبیله بنى ولیعه فرمود: بنى ولیعه دست از خلاف کاریش بردارد و گرنه مردى را به سرکوبشان مى فرستم که چون نفس من است و منظورش على بن ابیطالب صلوات اللّه علیه بود و منظور از کلمه (ابناء) حسن و حسین (علیهماالسلام ) و منظور از کلمه (نساء) فاطمه سلام اللّه علیها است و این خصوصیت و امتیازى است که احدى از امت مقدم بر ایشان نیست و فضیلتى است که احدى از بشر در این فضیلت و شرف به ایشان نمى رسد و احدى از خلق از ایشان در آن فضیلت سبقت نمى گیرند، براى اینکه در این کلام خود على سلام اللّه علیها را نفس خود خوانده (تا آخر حدیث ).
مؤ لف قدس سره : و این معنا و یا قریب به آن در روایات دیگر از طرق شیعه نقل شده ، و در همه آنها آمده کسانى که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله )، آنان را براى مباهله آورد، على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) بودند.
و در تفسیر ثعلبى از مجاهد و کلبى آمده : رسول خدا وقتى نصارا را دعوت به مباهله کرد گفتند: فعلا برمى گردیم و پیرامون این پیشنهاد مشورت مى کنیم ، وقتى با هم خلوت کردند به عاقب - که از صاحب رایان ایشان بودند - گفتند: اى عبد المسیح تو چه صلاح مى دانى ؟ او گفت : به خدا سوگند اى گروه نصارا شما خوب مى دانید که محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نبیى است مرسل ، و این پیشنهادى که او کرده ، درباره حضرت مسیح حق را از باطل جدا کرده و به خدا سوگند هیچ قومى با پیغمبرى مباهله نکرده که بعد از مباهله دیرى پائیده باشد، بزرگسالان زنده مانده و خردسالانشان به رشد رسیده باشند و شما هم اگر دست به چنین کارى بزنید، بطور قطع همه ما هلاک مى شویم ، اگر جز به حفظ دینى که با آن انس گرفته اید رضا نمى دهید و مى خواهید وضع موجود خود را هر چه هست حفظ کنید، پس با او قرارى ببندید و به دیار خود برگردید.
نصارا به سوى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) روانه شدند، از آن سو هم رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) حسین (علیه السلام ) را در آغوش و دست حسن (علیه السلام ) را در دست گرفته ، فاطمه سلام اللّه علیه دنبالش و على (علیه السلام ) به دنبال فاطمه سلام اللّه علیها به راه افتادند، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود: هر گاه من دعائى کردم شما آمین بگوئید، اسقف نجران وقتى آن جناب و همراهانش را بدید، به مردم خود گفت : اى گروه نصارا من به یقین چهره هائى مى بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهى را از جاى بکند مى کند، زنهار که مباهله مکنید و گرنه هلاک مى شوید و تا روز قیامت حتى یک نفر نصرانى روى زمین نمى ماند، (و چون این دو گروه به هم رسیدند) مسیحیان گفتند: اى اباالقاسم ما مشورت کردیم و صلاح خود را در این دیدیم که با تو مباهله نکنیم و شما را به دین خودتان و خود را به دین خود واگذاریم ، فرمود: حال که از مباهله امتناع دارید، پس اسلام را بپذیرید تا به نفع شما باشد آنچه به نفع مسلمین است ، و به ضررتان باشد هر چه به ضرر ایشان است ، مسیحیان این پیشنهاد را هم نپذیرفتند، فرمود: پس من ناگزیر با شما مى جنگم ، عرضه داشتند ما طاقت جنگیدن با عرب را نداریم ولى حاضریم با تو مصالحه کنیم بر اینکه با ما نجنگى و ما را تهدید نکنى و از دینمان برنگردانى و ما در مقابل ، همه ساله دو هزار طاقه پارچه ، هزار طاقه در ماه صفر و هزار طاقه در ماه رجب ، و سى عدد زره عادیه آهنى (درعهاى قدیمى ) بپردازیم ، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) هم با ایشان به مین مصالحه کرد.
و آنگاه فرمود: به آن خدائى که جانم به دست او است هلاکت تا بالاى سر اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله مى کردند بصورت میمون و خوک مسخ مى شدند و بیابان در زیر پایشان شعله ور گشته ، در آخر خداى تعالى نجران و اهلش را منقرض مى کرد، حتى مرغان بالاى درختهایشان را مى سوزاند و اما بقیه نصاراى دنیا یک سال طول نمى کشید که همه هلاک مى شدند و در روى زمین حتى یک نصرانى باقى نمى ماند.
و در صحیح مسلم از عامر بن سعد بن ابى وقاص ، از پدرش سعد روایت کرده که گفت : معاویه بن ابى سفیان (علیه لعائن اللّه ) به سعد دستور داده بود: به ابو تراب على بن ابیطالب (علیه السلام ) ناسزا بگوید و او امتناع مى ورزید، روزى معاویه از او پرسید: چه چیز تو را از دشنام به على باز مى دارد؟ گفت : من تا چندى که از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) سه تا جمله را به یاد دارم ، على بن ابیطالب را دشنام نخواهم داد، سه تا کلمه است که اگر یکى از آنها را درباره من گفته بود از هر نعمت گرانبها محبوب ترش مى داشتم ، اول اینکه از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) در روزى که به بعضى از جنگ هایش مى رفت و على (علیه السلام ) را جانشین خود در مدینه کرده بود و على (علیه السلام ) (به خاطر پاره اى زخم زبانهاى دشمنان ) عرضه داشت : مرا در میان زنان و کودکان جانشین کردى ؟ شنیدم که فرمود: آیا راضى نمى شوى به اینکه نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى (علیه السلام )؟ با این تفاوت که بعد از من دیگر هیچ پیغمبرى نیاید و نبوتى نخواهد بود.
دومش اینکه در روز جنگ خیبر شنیدم مى فرمود: (به زودى رایت و پرچم جنگ را به دست مردى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست مى دارند، فردا همه گردن کشیدیم تا شاید آن شخص ما باشیم ولى به هیچ یک از ما نداد و فرمود: على را برایم صدا بزنید، رفتند على (علیه السلام ) را در حالى که درد چشم داشت آوردند، پس آب دهان در چشم هایش انداخت و رایت جنگ را به دستش سپرد و خداى تعالى قلعه خیبر را به دست او فتح کرد، سوم اینکه وقتى آیه : (قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل ...) نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) را احضار نموده ، آنگاه فرمود: (بار الها اینهایند اهل بیت من ).
نسیم سحر دات آی آر
تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج صلوات