- نویسنده : نسیم سحر
- بازدید : 1042 مشاهده
- دسته بندی : قرآن , داستان ، خاطرات و اشعار قرآنی ,

داستان حضرت نوح علیه السلام در قرآن کریم
مقدمه
داستان حضرت نوح (ع) اولين داستان از پيامبران اولوالعزم است كه در قرآن كريم مفصل طرح شده است. اين داستان در سوره هاي: اعراف،توبه، يونس، هود، اسراء، مريم، انبياء، حج، مؤمنون، فرقان، شعرا، عنكبوت، احزاب، صافات، ص، غافر، نوح، شوري، ق، ذاريات، نجم، قمر، و حديد. آمده است. در اين نوشتار فقط از سوره اعراف از آيه 59 تا 64 بحث شده است. قرآن كريم خلاصه داستان نوح (ع) را در سوره اعراف حكايت كرده است. اگر كمي دقت در آيات شود خواننده خودش چكيده داستان را بدست خواهد آورد. به همين منظور در اين نبشتار صرفاً داستان آن حضرت باز گو نشده است. بلكه تفسير آيات تحت عنوان «برداشت ها» با نگاه نو مطرح گرديده است.
لقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ(اعراف/59)
«همانا نوح را به سوي قومش فرستاديم، گفت: اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست، من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم.»
برداشتها
1. شناسنامه نوح (ع)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ...»
قرآن كريم، نام حضرت نوح را ياد آور شده است. از اين رو، بحث شناسنامه نوح لازم و ضروري به نظر ميرسد. ابن عربي ميگويد: «روايت شده نوح بدان سبب نوح ناميده شده كه بر مردم خويش سخن و نوحه سرايي ميكرده است»[1] كنايه از اين كه كار او شده دعوت مردم به توحيد و يكتاپرستي. زيرا كه نوحه بر ميّت را، نوح ميگويد. بدين خاطر نوح را نوح ميگفتهاند: كه مردم نسبت به سخنان او دل مرده بودهاند. اين واژه غير عربي شايد عبراني است. او پسر لمك پسر متوشلخ پسرأخنوخ است كه در سال وفات آدم متولد شده و در 400 يا به قول ديگر، در 50 و يا 40 سالگي مبعوث به رسالت شده و 950 سال در حدود سه قرن در ميان قوم خويش مشغول به تبليغ بوده است.[2] «خداوند» نخست داستان نوح را ذكر فرموده، چون نوح (ع) اولين پيغمبرى است كه تفصيل نهضت او در قرآن ذكر شده است.[3] حضرت نوح ملقب به شيخ الانبياء است.
2. پشتوانه حضرت نوح
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ...»
در عرصه سياست حرف اول را پشتوانه ميزند. خواه آن اقتصادي، نظامي، جغرافيايي و ....باشد. از اين رو، قرآن به قدرت محكم و پشتوانه عظيم حضرت نوح (ع) اشاره نموده و آن الهي بودن رسالت او است. كه قرآن ميفرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ...» يعني فاعل »ارسلنا» خدا است.
در قرآن،گاهي فاعل كه به خداوند بر ميگردد. مفرد آورده مي شود. مانند «نفخت فيه من روحي» گاهي ضمير فاعلي جمع بكار ميرود همانند اين مورد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ...» سرّ آن اين است. در كار هاي الهي اگر ديگران نقش داشته باشد مانند فرشتهها، پيامبران و طبيعت، حقّ تعالي، حقّ آنان را ضايع نكرده از ضمير جمع استفاده ميكند ولي جاي كه فعل و كار به خود خداوند نسبت داده شود. مانند نفخ روح، آنجا و شبيه آن ضمير را مفرد ميآورد.
3. ارشاد قوم
خداوند در قرآن اشارهاي زيادي به اصول تبليغ نموده است. و يكي از اصول ارشاد و تبلغ تعيين محدوده جغرافيايي مبلّغ است. و رمز تعيين محدوده نشان از موفقيت مبلّغ ميباشد. زيرا كه او از قوم و منطقه خويش آگاهي لازم و كافي را دارد. به همين منظور خداوند در قرآن محدوه تبليغ و كار كرد حضرت نوح را ارشاد قوم او معرفي نموده است: «لقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ...»
4. سخن اصلي
ديگر از اصول تبليغ در قرآن، گفتن سخن مهم در ابتداي كلام است. تا شنونده آماده و حوصله شنيدن را دارد، بايستي مغز كلام را در انديشه او جا داد. و پس از آن نوبت به حرفهاي جنبي مي رسد. اين اصل در شروع كلام حضرت نوح (ع) به خوبي مراعات شده است: «فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ ...» عبادت خدا سخن اصلي حضرت نوح است.
5. عبادت
«شعار توحيد نه تنها شعار نوح بلكه نخستين شعار همه پيامبران الهى بوده است لذا در آيات متعددى از همين سوره و سورههاى ديگر قرآن در آغاز دعوت بسيارى از پيامبران شعار «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ...» ديده مىشود. از اين جمله ها به خوبى استفاده مى شود كه بت پرستى مهمترين خار بر سر راه سعادت همه انسانها بوده است. و اين باغبانهاى توحيد براى تربيت انواع گلها و درختان پرثمر در سرزمين جوامع انسانى قبل از هر چيز دامن همت به كمر مىزدند تا با داس تعليمات سازنده خود، اين خارهاى مزاحم را ريشه كن سازند. مخصوصا از آيه 23 سوره نوح استفاده مى شود كه مردم زمان نوح بتهاى مختلفى به نام«ود» و«سواع» و «يغوث» و«يعوق» و«نسر» داشته اند.»[4] عبادت سرمايه بزرگي است. كه خداوند انسان ها را به آن دعوت كرده است.
6. سخن عاطفي
در خطابات و گفتمان سخن عاطفي جذابيت ويژهاي دارد. به همين منظور حضرت نوح (ع) خود را جزء مردم دانسته و از اين راه با آنها سخن گفته است «و نوح (ع) بخاطر اينكه به مردم بفهماند كه او خيرخواه آنان است و مىخواهد مراتب دلسوزى خود را نسبت به آنان برساند مىگويد:«يا قَوْمِ»: اى قوم من»[5] قرآن، در سوره توبه هدف از تفقه در دين را انذار قوم هر فقيه ذكر كرده است: «...فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[6]يعني هر فقيه بايستي با قوم سخن ملايم و نرم زده و آنان را مورد توجه قرار بدهد. شايد از اين طريق مردم بترسند و «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» را به ارمغان داشته باشد.
7. منظور از عذاب يوم عظيم چيست؟
در ميان مفسرين اينكه مراد از «يوم عظيم» در اين آيه چيست اختلاف نظر وجود دارد و عمده تفاوت انديشها، به سه تفسير منتهي ميشود بدين معنا كه برخي آن را روز طوفان نوح[7] و ديگري روز قيامت[8] و اكثر مفسرين هر دو احتمال را صحيح دانسته اند.[9] طبق آيات هر دو احتمال درست مي باشد.
قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ(اعراف/60)
«اشراف و بزرگان قومش گفتند: «به راستي كه ما تو را در گمراهى آشكار مىبينيم.»
لغت
الملاء: واژه «ملأ» به معناي جماعت[10] و جماعت اشراف است.[11]
علامه طباطبايي كلمه «ملأ» را به معناى اشراف و بزرگان قومي دانسته، كه هيبت آنان دلها و جلال ظاهري آنان چشمهاي مردم را پركرده است.[12]
ضَلال: ضلال از «ضالّ» به معناي مطلق گمراهي است. قاموس ضلال و ضلالت را به معناي انحراف از حق است دانسته است.[13] به احتمال قوي اين نظر مخدوش است. ضلل و ضلال به معناي مطلق گمراهي است. خواه از حقّ به با طل بگروند و يا از باطل به حقّ بروند آن را گمراه و ضال ميگويند. اللّهم! اين كه بگويم حرف قاموس به اين واقعيت برميگردد كه گمراهان نيز راه خويش را حق تلقي ميكردند و هر كسي كه خلاف آن تصور و يا حركت مي كردند آن را منحرف از حقّ مي پنداشتند. به همين منظور مشركان و بزرگان قوم حضرت موسي به او نسبت گمراهي آشكار داده اند: «إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» و حال آنكه خودشان در لجنزار از گمراهي فرورفته بوند.
برداشتها
1. تناسب لفظي
در آيه پيش حضرت موسي (ع) فرمود: «فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ...» و در اين آيه جماعت و اشراف قوم او گفتند: «قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» واژه «قال» در هر دو گفتمان به لفظ ماضي آمده است. تناسب لفظي و يا معناي نشان از بلاغت قرآن و بلاغت نماد اعجاز گفتار قرآني است. تناسب لفظي نشان ميدهد روي تك تك الفاظ دقت شده است.
2. تناسب معنايي
حضرت موسي (ع) نماد حقيقت و رسول خدا در آيه پيش مردم را به بندگي خدا دعوت كرد و فرمود: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ...» در اين آيه بزرگان قوم او مردم را به قيام بر عليه پيامبر خدا و تهمت به او دعوت و گفتند: «قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» تناسب در اين است كه بزرگي از ايمان در مقابل بزرگان از مشركين، خط و مشي كلي حركت را ترسيم كردند اين نوع تناسب در گفتار و خط مشي كلي رفتاري در قرآن تجلّي كرده است. به همين خاطر است كه «هميشه مخالف انبيا، گروهى از اشراف و سردمداران بوده اند كه زرق و برق ثروت و قدرت آنان، چشم مردم را پر مى كرده است.[14]
3. قدرت شكني
قرآن به بزرگان و اشراف قوم موسي اشاره به «مِن بعضيه» كرده است «قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ ...» يعني جمع آنان، به منزله جزء افراد قوم نوح به حساب آمده است. تا هيبت و شكوه آنان را از چشم ديگران بيندازد. و بفهماند كه هبيت به مال و جلال دنيويي نيست. بلكه به معنويت و دين داري است. از اين رو، قرآن وقتي حكايت از موسي (ع) كرد به صورت تمام و بدون من بعضيه آورده است: «قال يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ...»
3. تهمت
منطق زورگويان عالم تهمت است: «إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» «آرى، وقتى فطرت مسخ شود، راهنماى واقعى را گمراه مى پندارد. امروز نيز گروهى كه خود را روشنفكر مى دانند، رهروان پيامبر را مرتجع و سادهلوح مىپندارند.»[15] «اگر [مشركين زمان موسي (ع) با اين تاكيد شديد نسبت ضلالت به او دادهاند، براى اين است كه اين طبقه هرگز توقع نداشتند كه يك نفر پيدا شود و بر بتپرستى آنان اعتراض نموده، صريحا پيشنهاد ترك خدايانشان را كند و از اين عمل انذارشان نمايد، لذا وقتى با چنين كسى مواجه شدهاند تعجب نموده، او را با تاكيد هر چه تمامتر گمراه خواندهاند، اين هم كه گفته اند: ما به يقين تو را گمراه مى بينيم، مقصود از«ديدن» حكم كردن است، يعنى به نظر چنين مى رسد كه تو سخت گمراهى.»[16]
4. آماده تهمت
حال كه مخالفان، در تهمتزدن سخت و جدّى هستند. «إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» مؤمنين راستين نيز همچون كوه استوارند. زيرا «كسى كه در پى پديد آوردن نظام توحيدى و براندازى نظام شرك است، بايد انتظار هر گونه تهمت و توهين را داشته باشد.»[17]
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي ضَلالَةٌ وَ لكِنّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ(اعراف/61)
[نوح] گفت: «اى قوم من! هيچگونه گمراهى در من نيست، بلكه من پيامبرى از جانب پروردگار جهانيانم.
برداشتها
1. تكرار سخن عاطفي
آنان كه هدفشان رضاي الهي است ادب و لطافت سخن را از دست نميدهد. از اين رو، حضرت نوح سخن عاطفي خويش را نسبت به قومش رها ننموده است.«قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي ضَلالَةٌ» معلوم ميشود تكرار سخن عاطفي در دلها ايجاد محبت ميكند. كه حضرت موسي از آن دست بر نداشته است. و نيز استفاده ميشود هر تكرار مضرّ نيست.
1. تهمت زدايي
تهمت را بايستي از خود رفع كرد ولي نبايد تهمت زد. حضرت نوح (ع) ميتوانست نسبت گمراهي را به سران و اشراف قوم خويش بدهد ولي از طرفند زشت به نام فحش با آنان سخن نگفت بلكه از روش احسن و نيكو با آنان مجادله كرده است: «