أبو المحاسن حسين بن حسن جرجانى صاحب تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن
شنبه 10 مرداد 1394
- نویسنده : نسیم سحر
- بازدید : 1300 مشاهده
- دسته بندی : قرآن , مفسران و قاریان ,

أبو المحاسن حسين بن حسن جرجانى صاحب تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن
محل تولد:???????????????
تاريخ تولد: قرن هشتم هجري
تاریخ وفات: قرن نهم هجري
استادان:???????????????
شاگردان:???????????????
معرفي تفسير:
« ابو المحاسن جرجانى»، در ديباچه تفسير خود ضمن بيان مطالبى پيرامون تفسير قرآن کريم، به انگيزه نگارش و تأليف و سبک تفسيرى خود اشاره مىکند و مى گويد:
چون يکى از اين دو متمسک، کتاب خداى و گذاشته مصطفى است و عوام از فائده اين کتاب بى نصيب اند، از آن که علم تأويل و تفسير آن کسى داند که سالهاى دراز در درياى علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بيان و نکات قرآن به دست آورده باشد نه از هر دريايى. بلکه از درياى« انا مدينة العلم و على بابها» حاصل کرده باشد و تفاسير اصحاب، آنچه به عربى است عوام را از آن بهره اى نيست، و آنچه به زبان فارسى است بعضى که اختصارى دارد از فائده عارى است، و آنچه مطوّل است در او اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت قرّاء و اختلاف مفسران از بس که آوردهاند عوام در مطالعه آن سرگشته و حيران مىمانند و از فائده آن بىنصيب مى شوند، چون حال بر اين جمله يافتم از بخشنده جان و بخشاينده انس و جانّ مدد خواستم و به توفيق و يارى وى اين کتاب را در تفسير قرآن تأليف کردم و نام او « جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن» نهادم و در او جمع کردم از تأويل آيات و تفسير مشکلات، آنچه بزرگان دين و پيشوايان اهل يقين بر محک عقل زده اند.
لذا مشاهده مىشود که مؤلف ضمن انتقاد و خرده گيرى از ساير مفسران، که گاه در بيان تفسير آيات به ايراد نکات ادبى و اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها مىپردازند و بدين طريق عوام را از فهم نکات تفسيرى کلام خداوند باز مىدارند، معتقد است که مفسران جهت ايجاد نقش هدايت گرى قرآن بايد با بيانى درخور فهم و توجه عوام به تفسير آيات بپردازند. اين نظر و تفکر تفسيرى« ابو المحاسن جرجانى» در گزينش نوع روش يک مفسر در تفسير قرآن، اصلى است که در تفاسير قرن اخير مورد عنايت مفسران قرار گرفته است.
تفسير« جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشى بسيار خوب و عبارات آن داراى فصاحت و بلاغت و عارى از هر گونه اطناب مىباشد. در عين حال در پاره اى از موارد که ايجاز مطلب باعث اخلال در کلام مى شود بيان مفسر به صورت تفصيل ايراد شده است. وى مطالب تاريخى را متذکر شده و جهت تنوع موضوع و تقريب مطلب به ذهن خواننده، به اشعار عربى و فارسى تمثيل جسته است. البته با دقت در محتواى تفسير مذکور سبک بيانى آن طبق فضاى ادبى قرن نهم يا دهم ايراد شده است. گر چه اين سبک شايد براى خوانندگان امروزى قدرى مشکل به نظر برسد امّا در واقع اين گونه نگارش در نوع خود، سهم به سزايى در شکوفايى فرهنگ و ادبيات يک ملت ايفا کرده است. لذا مفسر، تمام آيات را در يک مجموعه تفسيرى در حجم ده مجلد و به قطع وزيرى تدوين کرده است که با اغماض از برخى مطالب که در حين مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسيرى بديع و مختصر و قابل استفاده براى همگان خواهد بود.
برخى از محققان در کامل بودن اين تفسير از جهت در بر گرفتن تمام سوره هاى قرآن ايجاد ترديد کرده اند و اعتقاد دارند که بخشى از قرآن توسط مرحوم« ابو المحاسن جرجانى» تقرير شده است و پس از ايشان بخشى نيز توسط مفسرى ديگر به نام« سيّد گازر»، به رشته تحرير درآمده است. امّا وجود نسخ متعدد و تصريح علماى اعلام به ويژه صاحب« رياض العلماء» به اين که وى تمام دوره اين تفسير را که توسط« ابو المحاسن جرجانى» تدوين شده مشاهده کرده است، به نظر مىرسد هيچ گونه ترديدى نسبت به اين که مؤلف نصف اوّل تفسير کسى بوده است و مؤلف نيمه دوم کس ديگر، باقى نمى ماند.
روش تفسير :
مطلب ديگر آن که مفسران متقدم در بيانات تفسيرى خود، به طور معمول به يک يا چند بعد خاص در مفاهيم قرآنى مى پردازند. و همين مسأله باعث به وجود آمدن روشهاى متفاوت تفسيرى گرديده است. همان طور که قبلا گفته شد گر چه اين سبک در نوع خود باعث احياى فرهنگ و ادبيات ويژهاى در تفاسير قرآنى گرديده است، امّا در جاى خود باعث معطل ماندن ساير ابعاد تفسيرى شده است. از اين بيان روشن مى شود که تفسير« جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به اين که به زبان فارسى نگارش يافته است براى فارسى زبانان از نقطه نظر مليّت و فرهنگ، اهميّت شايان و مقام بسزايى دارد و آن استفاده سليس و روان از زبان فارسى مرسوم در عصر مفسر است که در غالب موارد از زبان مورد استفاده تفسير ابو الفتوح لطيفتر و شيرين تر است.
مفسر در روش تلخيص خود تلاش کرده است که در اختصار و تصنيف خود، از روش تعبير و اسلوب تقرير و نگارش شيخ ابو الفتوح که در تفسير خود به کار برده است، خارج شود. حتّى در برخى موارد در امورى که از مختصات تفسير ابو الفتوح است تبعيت نکرده است. در عين حال لغات و واژه هايى که داراى اهميّت تفسيرى بوده و تغيير آنها باعث تغيير در تعبير مىشود، به حالت دست نخورده باقى مانده است. امّا شگفت آور آن که مصنّف در تلخيص خود به منبع اصلى و اساس تفسير خود که محل استفاده و مورد تلخيص وى بوده است هيچ گونه تصريح و حتّى اشاره نيز نکرده است و در واقع حق شيخ ابو الفتوح رازى را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوين تفسير ادا نکرده است. گر چه رنج و زحمت تلخيص در پارهاى از موارد کمتر از تدوين نيست امّا شايسته بود که مرحوم جرجانى نامى از تفسير ابو الفتوح رازى به عنوان ملخص تفسير خود به ميان مى آورد.
فسر گرانقدر مرحوم« ابو المحاسن جرجانى» در مقدمه مفصلى که بر اين تفسير نگاشته است پس از بيان خطبهاى نسبتا مفصل با استناد به حديث ثقلين به مطالب غنى و پربارى که لازمه فهم معانى کلام وحى است، که در اصطلاح« علوم قرآنى» ناميده مى شود پرداخته است. گر چه اين مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآنى نمى شود، امّا جاى آن داشت که عمده مطالب علوم قرآنى را به طور تفصيلى ذکر مى کرد.
وى در آغاز به بحثى پيرامون معانى قرآن مىپردازد و آن را بر چهار وجه تقسيم مىکند و طى آن به آياتى از قرآن که علم به آنها مخصوص خداوند است اشاره مى کند و سپس به مباحثى از قبيل محکم و متشابه، مفصل و مجمل و جز آن مى پردازد.
مفسر طى بيانى در ذيل آيات متشابهات معتقد است که کسى مراد خداوند را از آيات متشابه درک نمى کند مگر آن که به نصّ از پيامبر و يا ائمه عليهم السلام استناد جويد.
وى مى گويد: و درست شده است به روايات صحيحه که تفسير قرآن نشايد کردن الاّ به اخبار و آثار رسول و ائمه عليهم السلام و به رأى خود تفسير قرآن نشايد کردن که خاصّ و عام روايت کرده اند از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:« من فسّر القرآن برأيه و اصاب الحقّ فقد اخطأ» يعنى هر که تفسير قرآن کند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطى بود و اين مخصوص است به مجملات و متشابهات.
مرحوم« جرجانى»، در تفسير پارهاى از آيات که داراى اختلاف قرائات مى باشند ضمن بحث مختصرى به بيان اين مطلب مىپردازد. امّا مىتوان گفت که اين مطلب به صورت بسيار نادر مورد توجه قرار گرفته است.
هم چنين وى بحث مفصلى را در نام گذارى کتاب آسمانى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مطرح کرده است و ضمن استناد به آيات قرآن، به بيان مشهورترين اسامى آن مى پردازد. در عين حال معتقد است برخى از صفات قرآن کريم نيز جزء اسامى اين کتاب مقدس مىباشد. حال آن که غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترين اسامى آخرين کتاب الهى عبارت است از:« قرآن، فرقان، ذکر، تنزيل و کتاب» و ساير اسامى را اوصاف کلام پروردگار مى دانند.
مرحوم« جرجانى»، ضمن اعتقاد به توقيفى بودن اسامى سوره ها و آيات قرآن کريم، به مباحثى از قبيل معناى سوره و آيه و گروههاى مختلف سور قرآنى مثل سور سبع الطوال، مئين، مثانى و مفصلات مى پردازد و سوره هاى تشکيل دهنده هر گروه را تعيين مى کند. گر چه گروهى از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادى بودن مکان سور دارند، وى ضمن استناد به روايتى از پيامبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان مىدارد که تعيين مکان سوره ها مثل محل قرار گرفتن آيات امرى است که توسط حضرت، تحقق يافته است و« جمّاع قرآن» پس از رحلت حضرت در اين مورد دخالتى نداشته اند بلکه طبق روايات واصله تنها به تنظيم مصحف شريف از جهت نوع تقدم و تأخر سور پرداخته اند.
در تفسير« جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بيان نکات تفسيرى در آغاز سوره، ابتدا بحثى پيرامون مکى يا مدنى بودن آن مطرح مى شود و از همان اوّل ذهن خواننده و محقق را به فضاى کلى حاکم بر سوره از جهت مکان نزول معطوف مى دارد. وى جهت اثبات نظر خود پيرامون اين قضيه به روايات وارده از طريق صحابه اى که اکثرا جزء مفسران طبقه اول در صدر اسلام هستند استناد مى جويد، و در پارهاى از موارد به بررسى اختلافات وارده در اين خصوص مى پردازد و در پايان با توجه به قراين موجود، به قضاوت پرداخته و نظر تفسيرى خود را بيان مى دارد.
مثلا در آغاز سوره حمد مىگويد:« عبد الله بن عباس» گفت: اين سوره مکى است.« مجاهد» گفت: مدنى است و بعضى ديگر گفتند: هم مکى است و هم مدنى. و اصح آن است که مکّى است. روايت است از امير المؤمنين على عليه السّلام که گفت:« نزلت فاتحة الکتاب بمکّة من کنز تحت العرش».
پس از ذکر مکى يا مدنى بودن سور، اشاراتى به فضائل سوره ها مى شود که غالبا به روايات صحابه از پيامبر و يا ائمه عليهم السّلام منسوب است. با دقّت در روايات وارده در اين موضوع، در پاره اى از موارد به احاديثى برمى خوريم که بوى جعل از آن استشمام مى شود که جهت تشويق مردم به تلاوت قرآن وارد شده است، به عنوان نمونه مىتوان به حديثى که از« وهب بن منبه» در ذيل سوره بقره وارد شده است اشاره کرد.
وى مى نويسد:« وهب بن منبه» گفت: هر که او« سورة البقرة» و« آل عمران» بخواند، نور او از عجيبا تا غريبا برود، عجيبا زمين هفتم است و غريبا عرش ربّ العزة.
يکى ديگر از مباحثى که مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا کرده است، اعتقاد به جزئيت آيه« بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز هر سوره است. از آنجا که علما و مفسران عامه اعتقاد دارند« بسم الله الرحمن الرحيم» در صدر هر سوره صرفا به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان تبرک ذکر شده است و معتقد به جزئيت عبارت در هر سوره نمى باشند،
وى در ابتداى سوره حمد مى گويد:اين آيتى است از فاتحه الکتاب و از هر صورتى، دليل بر اين آن است که اين آيت از چهار وجه بيرون نيست. يا براى اوّل سوره نويسند يا براى آخر، يا براى فصل ميان دو سوره، يا آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نيامد ننوشتند. اگر براى اول سوره است بايستى که در اول سوره برائت بودى و اگر براى آخر است بايستى که در آخر سوره انفال و آخر سوره الناس بودى و اگر براى فصل است بايستى که ميان انفال و توبه بودى و در سوره نمل نبودى و چون اين سه باطل شد بنماند الاّ آن که آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نيامد ننوشتند.
از جمله مبهمات قرآن حروف مقطع هاى است که در صدر برخى از سور که اکثرا در مکه نازل شده اند مى باشد. از همان آغاز نزول اين عبارات، عرب در صدد ايضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران وحى هر يک به فراخور استنباط خود جهت تفسير آنها تلاش چشمگيرى به عمل آوردند.
امّا هيچ يک از مفسران، رأى و نظريه قاطعى در اين زمينه ايراد نکرده اند، بلکه بر اساس حدس و گمان به تبيين اين موضوع پرداخته اند که ما حصل نظرات مفسران در آغاز سوره بقره در تفسير شريف مجمع البيان شيخ طبرسى فراهم آمده است.
يکى از بزرگترين ايراداتى که مى توان در اين تفسير از مفسر گرفت استفاده وى از اسرائيليان و رواياتى است که ريشه در انديشه يهود دارد. کمتر محققى است که نداند تفاسير گذشتگان به ويژه تفاسيرى که جنبه تاريخى و روايى دارند با خرافات تاريخى آميخته بوده اند. اگر به آياتى که به داستان آفرينش آسمان و زمين، خلقت آدم، سرگذشت انبيا و امثال اين مطالب پرداخته اند توجه شود مى توان ردّ پاى يهود و رواياتى که غالبا از علماى مسلمان شده آنان نقل گرديده است مشاهده کرد. تفاسيرى از قبيل تفسير طبرسى، قرطبى، ابن کثير و... از نفوذ اين پديده مصون نمانده اند. خصوصا تفسير ابو الفتوح رازى که تنها مرجع مرحوم« ابو المحاسن جرجانى» بوده است، از اين مسأله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسير« جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» به طور پراکنده رواياتى که بيشتر از« کعب الاحبار»، يهودى مسلمان شده و« وهب بن منبّه» ذکر گرديده است، به چشم مى خورد. گرچه پرداختن به اسرائيليان و استفاده از داستانهاى تاريخى غير معتبر، درد مشترک بسيارى از تفاسير گذشته است، اما اين انتظار مى رفت که مرحوم جرجانى با اطلاعات گسترده و تلخيص طاقت فرسايى که متحمل شده است مانع آلوده شدن تفسير خود به اين پديده شوم مى شد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتى خدشهدار نمى کرد.
در اين قسمت از کلام به عنوان نمونه مى توان، به ذيل آيه 126 سوره بقره اشاره کرد که مفسر به ذکر داستان مفصلى از هاجر و اسماعيل با سنديت« وهب بن منبّه» مى پردازد. يا اين که اشاراتى به بيانات« کعب اشرف» و« حيى اخطب» که در ذيل پاره اى از آيات وارد شده است، نمود.
از نمونه هاى ديگر، وارد شدن جعليات که ريشه در اعتقاد يهود دارد، جعل داستان آغاز نبوت پيامبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعثت ايشان مى باشد. در اين داستان به طور مفصل به نقش« ورقة بن نوفل» عموى حضرت خديجه يا به تعبيرى پسر عموى ايشان اشاره شده است و در آن تلاش گستردهاى جهت اين که اثبات شود پيامبر در آغاز رسالت به مسئوليت الهى خود واقف نبوده است، انجام پذيرفته است. منبع اصلى اين واقعه و داستان- که مى توان گفت غالب مفسرانى که بدان استناد جسته اند- تفسير« ابن جرير طبرى» است.
آثار مفسر: جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن
نسیم سحر دات آی آر
تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج صلوات