فیلم اساسا فریمها و پرترههای جذابی از جهتِ زیباییشناسانه ارائه میدهد. نور کارکردِ خوبی دارد. فضای ملودرام را درمیآورد. موسیقی هم فضاساز است و هم زمان را تداعی میکند و برای مخاطبِ حرفهای ایرانی و مخاطب عوامِ فرنگی حسِ نوستالوژیک را القا میکند.
برای اینکه بدانیم جایگاه موسیقی در فیلم کجاست باید گفت درصحنههایی که حس بازیگر، دیالوگ، نور، گریم، رنگ تصاویر و یا سکوتها حس صحنه را القا نمیکند، یک موسیقی خوب میتواند همهی این کاستیها را جبران کند. دقیقا اتفاقی که در این فیلم افتاده. موسیقی بازیهای اکثرا ماشینی و صرفا تکنیکال را به حس نزدیک کرده است. در بعضی از کارهای ملودیک و ریتمیک، موسیقی حتی از عوامل اصلی فیلم اهمیت بیشتری دارد.
بسیاری از بازیگرهای مطرح دنیا خودشان آهنگسازان خوبی هستند؛ حتی کارگردانها اغلب اشراف کاملی به موسیقی دارند. موسیقی میتواند لایههای نهفتهی یک فیلم را شفاف سازد. مثلاً بازیگر اصلی نقش «شرلوک هولمز» خود نوازندهی چیرهدست ویولن بود و یا «ویولنزن روی بام» که بازیگر آن با مشخصههای لازم انتخاب گردید واقعاً نوازندهی همان ساز بود و تکنیک گرفتن و زدن ساز را خوب میدانست ولی در فیلمهای ما کسی که اصلاً موسیقی و ساز را نمیشناسد به عنوان بازیگر نقش آهنگساز انتخاب میشود.
البته لازم به ذکر است خانمِ مگی اسمیتِ عزیز مثل همیشه عالی بودند و با بازی تکنیکال و حسی خودشان درین سِن (ایشان 87 سال دارند، بزنید به تخته) مخاطب را در صحنههایی که ایشان حضور داشتند میخکوب میکردند. ایشان مبری از هرگونه نقد و نظرِ منفی هستند.
در خصوص طراحی صحنه و و لباس هم باید عرض شود که همان کارکردِ موسیقی را داشتند. داستانِ ملالآور و بازیهای ماشینی و کارگردانیِ کم ریتم و تمپو را میخواست جبران کند که بعید میدانم از پسش بر آمده باشد.
عنوان «Downton Abbey: A New Era» متعهد میشود که بعد از شش فصل پخش تلویزیونی، یک فیلم قبلی و یک تغییر هیجانانگیز که باعث شده تعدادی از مخاطبان اصلی سریال شروع به تماشای آن کنند، تغییر به عمارت خانواده گرنتهام رسیده باشد. ثروت نسلی با انزجار و ذوق، گویی چرخی از استیلتون پوسیده است.
سریال باشکوهی که داستان خود را با غرق شدن کشتی تایتانیک در سال 1912 آغاز کرد، اکنون به اواخر دهه 1920 رسیده است. آبهای متلاطم مدرنیته در افق در حال تحقق است. برای سرپا ماندن این دنباله دوستداشتنی تصمیم میگیرد تا کمی خود را دموکراتیزه کند: بخش طبقه بالا به پایین که مدتهاست اربابان املاک را از خدمتکارانشان جدا کرده است، شروع به افشاگری میکند.
داستان فیلم ممکن است از زندگی واقعی الهام گرفته شده باشد: محل فیلمبرداری فرانچایز، قلعه هایکلر، که شبیه خفاش خون آشام است، پس از اینکه جوردی هربرت، هشتمین ارل کارناروون و پسرخوانده ملکه الیزابت دوم متوجه شد، درهای خود را به نمایش باز کرد. که ده ها اتاق آن در حال پوسیدن بود…
به نظر میرسد فیلمنامه فلووز شخصیتهایش را به سردخانه عروسی میبرد تا مبادا آنها نیز شروع به پوسیدگی کنند. چهار زوج با هم شریک میشوند، عاشقانههای شتابزدهشان به سرعتی نسبتا آرام میرسد که در غیر این صورت مانند چرخ و فلکی خراب در یک شهربازی حرکت میکرد.
صحنههای دلپذیری از کودکانی که کریکت بازی میکنند، آشپزهایی که در حال آمادهسازی جشن هستند و زنانی که مهربانانه در لباسهای پر زرق و برق میدرخشند از زیبایی های این فیلم است. عاقبت همچنان بیشتر وزن زیاد خود را بر روی آشنایی راحت استوار می کند. این فیلم نه تنها کل داستان فرعی «آواز در باران» را کپی پیست میکند، بلکه لانگشاتهای آغازین آن از چادرهای سفید رنگآلود میتوانست از «نمایش بزرگ نانوایی بریتانیا» که اوج دیگری از آسایش بریتانیا است، برداشته شده باشد.
منبع: https://www.plaza.ir/140104/383490/upcoming-movies-2022/