روضه مشهور و سوزناکي در افواه مداحان و روضهخوانان وجود دارد که براساس آن حضرت زينب با ديدن سر بريده برادرش، از شدت تأثر سر خود را به چوب محمل کوبيد و خون از زير مقنعهاش جاري شد... .
متاسفانه بسياري از عزاداران که مبادرت به قمهزني ميکنند فعل خود را مستند به همين واقعه نموده و کار خود را نوعي تأسي و تقليد از زينب کبريعليها السلام ميدانند و شکافتن سر خود را نوعي اظهار همدلي و همدردي با ايشان ميشمارند، در حالي که اين کار باطل و اشتباه است.
در بررسي دقيق منابع و تاريخ عاشورا درمييابيم که اين واقعه، به کلي مجعول و ساخته ذهن و زبان روضهخواناني است که ميخواستند در مجالس عزا، شور به پا کنند و با جعل اين قصه رمانتيک و سوزناک به هدف خود دست يافتهاند. در هيچ يک از منابع معتبر - و حتي نيمه معتبر - عاشورا اثر و نشاني از اين واقعه ديده نميشود و مآخذ اين مصيبت محدود و منحصر به کتابهايي از قبيل ناسخ التواريخ، منتخب طريحي و نورالعين ميشود که وضعيت اعتباري و حجيت تاريخي اين کتابها بر کسي پوشيده نيست. علّامه مجلسي نيز، مع الاسف، با حفظ شکل اوليه و بدون بررسي و نقد، آن را از منتخب طريحي و نورالعين، نقل کرده است. علاوه بر اين سلسله رواه اين گزارش و روايت، در هيچ جايي مذکور نبوده و ابراهيم بن محمّد نيشابوري اسفرايني - تنها مرجع و راوي اين گزارش - نيز پيرو مذهب شافعي (يا اشعري) بوده و در وثاقت گزارش وي ترديد جدّي وجود دارد.(تحريف شناسي و فرهنگ عاشورا، سيد عبدالحميد ضيائي)
ما براي روشن شدن بحث و توضيح بيشتر مجبوريم که ابتدا اصل خبر را نقل کرده و سپس آنرا بررسي کنيم:
خبري از شخصي به نام «مسلم جصاص» (گچکار) نقل ميکنند که خلاصهي آن چنين است:
من از طرف ابنزياد اجير شده بودم که دار الامارهي کوفه [و يا به قولي دروازهي شهر] را تعمير و گچکاري کنم. مشغول کار بودم که هياهويي در شهر بلند شد. دست از کار شستم و به سوي هياهو و ازدحام مردم رفتم. ديدم سرها را بر سر نيزهها کردهاند و همراه با اسرا که در چهل کجاوه بودند، وارد شهر ميکنند. زينب دختر علي عليهالسلام خطبه ميخواند و مردم کوفه را به باد ملامت گرفته بود که ناگهان سر حسين عليهالسلام را بالاي نيزه کرده، جلوي کجاوهي زينب آوردند. زينب چون چشمش به سر بريدهي برادر افتاد و ديد که باد موي محاسن برادرش را گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ ميبرد، از شدت تأثر و ناراحتي سرش را به چوب محمل کوبيد؛ چنانکه خون از زير مقنعهاش جاري شد و با چشمان گريان رو به سر برادرش کرد و اين شعرها را خواند:
يا هلالا! لما استتم کمالا
غاله خسفه فأبدا غروبا
ما توهمت يا شقيق فؤادي
کان هذا مقدرا مکتوبا
يا اخي فاطم الصغيره کلم
ها فقد کاد قلبها ان يذوبا
يا اخي قلبک الشقيق علينا
ما له قد قسي و صار صليبا... (ناسخ التواريخ، محمد تقي سپهر، ج 6، جزء سوم، ص 54 به بعد) .
محدث متقي، صاحب مفاتيح الجنان، مرحوم حاج شيخ عباس قمي(ره) در مورد اين خبر مينويسد:
مؤلف ميگويد: که ذکر محامل و هودج در غير خبر «مسلم جصاص» نيست و اين خبر را گرچه علامه مجلسي نقل فرموده، لکن مأخذ نقل آن منتخب طريحي و کتاب نور العين است که حال هر دو کتاب براي اهل فن حديث، مخفي نيست، و نسبت شکستن سر به جناب زينب، سلام الله عليها، و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدره که عقيلهي هاشميين و عالمهي غير معلمه و رضيعهي ثدي نبوت و صاحب مقام رضا و تسليم است. (منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 753، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول).
محدث قمي(ره) سپس با استناد به کتابهاي معتبر مينويسد که اصلا محامل يا هودجي در کار نبود تا حضرت زينب عليهاالسلام سرش را به آن بکوبد. ( همان و زندگاني امام حسين، شيخ عباس قمي، ص 164) .
به نظر ما با توجه به مطالبي که ذکر شد به چند دليل اين خبر ساختگي است:
1- سند ندارد و به عبارت ديگر سلسلهي راويان آن در جايي ذکر نشده است.
2- ابراهيم بن محمّد نيشابوري اسفرايني - تنها مرجع و راوي اين گزارش - نيز پيرو مذهب شافعي (يا اشعري) بوده و در وثاقت گزارش وي ترديد جدّي وجود دارد.
3- منابع اوليه و کتابهاي معتبر هيچ گاه آن را گزارش نکردهاند.
4- قديمي ترين منبعي که اين مطلب در آن نقل شده کتاب نور العين است، که کتاب معتبري نمي باشد. کتب ديگر هم همه متاسفانه بدون تحقيق از او گرفته اند مانند شيخ طريحي صاحب منتخب و علامه مجلسي در بحار الانوار.
5- شعر معروفي که در متن اين گزارش آمده است، حاوي مصرعي است که ميگويد: «يا اخي فاطم الصغيره کَلمها» (اي برادر با من حرف نميزني، نزن؛ لااقل با دختر صغيرهي خود فاطمه سخن بگو!) چگونه اين سخن ميتواند صحيح باشد، در حالي که بنا به تصريح همهي تاريخ نويسان و پژوهشگران اسلامي، فاطمه بنت الحسين عليهالسلام، که فاطمهي کبري هم خوانده ميشود، آن روز، زن بزرگ و شوهرداري بود که با شوهرش حسن مثني همراه پدرش از مدينه خارج شده بودند و شوهرش حسن بن حسن عليهالسلام معروف به حسن مثني در روز عاشورا پس از آنکه زخمهاي فراوان برداشته بود، از مرگ نجات يافت. (اعلام النساء المومنات، محمد حسون و ام علي مشکور، ص 510) و دختر ديگري براي امام حسين عليهالسلام که فاطمه نام داشته باشد و در کاروان اسراي کربلا باشد، نام برده نشده است و آن که در ميان روضه خوانان به نام فاطمهي صغري معروف است، به قول خود روضه خوانان به علت بيماري در مدينه مانده بود و در حماسهي عاشورا شرکت نداشت. بانوي بزرگوار ديگري که فاطمه نام داشت، فاطمه بنت الامام الحسن عليهالسلام بود که همسر امام سجاد عليهالسلام و مادر امام باقر عليهالسلام است و همراه شوهر و فرزندش، امام محمد باقر عليهالسلام، در حماسهي عاشورا حضور داشت (همان، ص 498 به نقل از کافي) ؛ اما پرواضح است که صفت «صغيره» که در متن خبر جصاص و در ضمن شعر منسوب به زينب عليهاالسلام آمده است، هرگز در حق وي صدق نميکند.
به نظر ميرسد که احتمال دارد براي فرار از اين اشکال بعضي در متن شعر دست ببرند و به جاي کلمهي «فاطم الصغيره»، «هذه الصغيره» بگذارند و شعر را به صورت «يا اخي هذه الصغيره کلمها» بخوانند، يا بنويسند؛ اما با مراجعه به بحارالانوار، ج 45، ص 115 و ناسخ التواريخ جلد ويژهي امام حسين عليهالسلام، ص 55 و کتابهاي ديگري که اين خبر ساختگي را آوردهاند، معلوم شد که در هيچ يک، اين کلمه عوض نشده است؛ هر چند گمان نميرود که قواعد ادبيات عرب يا وزن شعر اين اجازه را بدهد.
6- در بيت بعدي نيز، جعل کنندهي خبر، امام حسين عليهالسلام را به سنگدلي و قساوت قلب متهم کرده است که با تمسک به صنايع ادبي، مانند تجاهل عارف، هم نميشود درستش کرد!
7- با توجه به شأن و شخصيت عقيلهي بنيهاشم که در رضا و تسليم به خداوند متعال و در صبر و بردباري و خويشتن داري بينظير است، با قاطعيت و بدون اندک ترديدي بايد گفت: آن زينب کبرايي که متون معتبر اسلامي او را توصيف و تکريم ميکنند، از زمين تا آسمان با اين زينب که اين خبر ساختگي ميگويد، فاصله دارد.
اين خبر بيمدرک و بيسند ميگويد: زينب از شدت تأثر در ميان مردم و دشمنان از خود بيخود شد و چنان سر بر چوب کجاوه کوبيد که خون سرش در برابر چشم دشمنان و نامحرمان جاري شد! اما تاريخ ميگويد: زينب کبري آنگاه که پيکر پاره پارهي برادرش را در گودال قتلگاه ديد، دستانش را به سوي آسمان گرفت و گفت: الهي تقبل منا هذا القربان(مقتل الحسين مقرم، ص 307) خدايا اين قرباني را از ما بپذير!
مسلم جصاص، مزدور ابنزياد، ميگويد: «زينب از شدت ناراحتي نتوانست خويشتن داري کند تا سرش را شکافت.» اما امام زين العابدين عليهالسلام ميفرمايد: انت بحمد الله عالمه غير معلمه و فهمه غير مفهمه.( اعلام النساء المومنات، ص 381؛ سفينه البحار،محدث قمي، ج1،ص 558). عمه جان، شکر و سپاس خاص خداست که تو آبشار الهام و مشرق اشراقي؛ تو بزرگتر از آني که نياز به معلم يا مربي داشته باشي.
و ابنعباس، شاگرد ممتاز علي عليهالسلام و مفسر بزرگ قرآن، معروف به «حبر الامه» (دانشمند امت) هر گاه که ميخواست حديثي را از زينب کبري روايت کند، ميگفت: «حدثتني عقيلتنا زينب بنت علي عليهالسلام» (مقاتل الطالبين، ص 89) «فرزانهي ما، زينب دختر علي عليهالسلام براي ما چنين روايت کرد.» و دانشمندان بزرگ شيعه مثل محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث در حق زينب عليهاالسلام ميگويند: «حالات و مقامات ويژهاي که زينب در عالم عرفان داشت، نزديک به مقامات امامت بود.» (تحريف شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين، محمد صحتي سردرودي، انتشارات اميرکبير، ص 210 به بعد).
و تاريخ ميگويد: عقيلهي عاشورا چنان در کوفه و شام، رسا و باصلابت سخن گفت که يزيد و يزيديان را رسواي تاريخ ساخت و چنان با تيغ کلام و سنان سخن به مردان بيوفا و عهد شکن کوفه و عراق تاخت که آنان را وادار به گريه ساخت.
کلامش سنگها را نرم ميکرد
دل افسردگان را گرم ميکرد
زني در پيش مردم خطبه ميخواند
که مرد از مردي خود شرم ميکرد
محدث قمي مينويسد: حضرت زينب سلام الله عليها آن چنان يزيد و ابنزياد را به باد توبيخ و ملامت گرفت که بدون واهمه و ترس ابنزياد را با نام مادر بدکارهاش (يا ابنمرجانه) و يزيد را به اسم مادر خونخوار و معروفهاش (يا ابن آکله الاکباد) خواند (سفينه البحار، ج 1،ص 558) و هر دو را که در اوج قدرت و غرور به تخت تکبر و استکبار تکيه زده بودند و بر قدرت پوشالي خود ميباليدند، خوار و ذليل ساخت.
پس روشن شد که اين روايت جعلي است و شان حضرت زينب اجل از اين امور است.